قبله

قبله

به نام آنکه قبله ام بخشید تا سر در گم کوچه های شهر نباشم......
قبله

قبله

به نام آنکه قبله ام بخشید تا سر در گم کوچه های شهر نباشم......

انتقام... ...

می شود زندگی را 

در یک برگ خلاصه کرد و مُرد 

 

برای مرگم 

چند جلد کتاب می نویسم  

 

فصل آخر: 

 

انتقام تمام مَردهای زمین را 

از من گرفتی

نظرات 5 + ارسال نظر


سلام ،چه عجب محمد جان
در مورد شعر واقعا لذت بردم
مرسی داداش، خوب نوشتی

مرسی داداشم تو همیشه نسبت به من لطف داری

سیمرغ 19 بهمن 1390 ساعت 08:24 http://khanehaftom.blogsky.com

برای آخرین ثانیه های نبودنت می نویسم؛

بار تنهایی بر دوشم سنگینی می کند...

با زمین و زمان در افتاده ام...

ذهنم نام تو را با واژه ای عجین کرده است:

انتقام!

سیمرغ 29 بهمن 1390 ساعت 16:53 http://khanehaftom.blogsky.com


برای فصل آخر

- هر چند منصفانه نباشد-

اندازه تمام مردهای زمین مردانگی کن...

ممنون سر زدی رفیق

خیلی چاکرم داداش

سیمرغ 8 اسفند 1390 ساعت 09:52 http://khanehaftom.blogsky.com


درد مرد را مرد می فهمد؛

نامردی نمی کنم

صورتم را پنهان نمی کنم تا سیل اشکها را ببینی...

چرا فکر کردی - هر کاری که بکنی - مرد گریه نمی کند؟!!!

خیلی زیبا بود مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد