قبله

قبله

به نام آنکه قبله ام بخشید تا سر در گم کوچه های شهر نباشم......
قبله

قبله

به نام آنکه قبله ام بخشید تا سر در گم کوچه های شهر نباشم......

انتظار... ...

   باز هم انتظار آمدنت مرا به کشیدن معتاد کرد ، شبها بیدار می مانم وبه دیوار نگاه میکنم  تا راز ایستادگیش را کشف کنم. 

    هر روز ، لرزشی را در قلبم حس میکنم ، خانه های امید زیادی را ویران میکند، ولی دیوار هنوز محکم به من نگاه میکند. 

   دوست دارم پیاده بروم به تنها خانه امیدم دورش بگردم ، صدایش کنم ، اوبه من بخندد من بی محلی کنم او صدایم کند تا لذت شنیدن اسمم را با صدای او بچشم او به نگاه من خیره شود باد به موهایم بیندازد و شانه ام را محکم بگیرد ، او را از همان اول باید میافتمش در همان دیواری که به من نگاه می کرد ، انگار می خواست چیزی بگوید و فرشته ای مأمور بود جلوی دهان دیوار را بگیرد. 

حالا می فهمم وقتی من ، به دیوار نگاه می کردم  ، 

رو به قبله بیدار نشسته بودم.