وصیت... ...

ویدا 17 شهریور 1390 ساعت 20:18 http://www.rozeaftabi.blogfa.com

یه
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامه
پر انرژی
برای
یه
داداشییییییییییییییییییییییییییییه
پر انرژی
و
البته همیشه به روز تو همه روز
...
این کارو واقعا یه اتفاق دیدم
دردناک و جذاب و تووووووووووووووووپ
کوتاه بودنش ادمو غافلیر میکرد اما نه به اندازه ی غافلگیریه اخر کار

نفیسه مهرابی بیان 18 شهریور 1390 ساعت 15:11 http://69nafi3.blogfa.com

به سلاااام آقای محمد آقای واعظی آقا ...
خوب هستید ؟ چه خبر !
طی گزارشاتی هر چند دیر - مطلع شدیم شما وبلاگ داری . گفتیم بیام ببینیم چطوووره ؟
خوبه . قشنگه . فکر نمی کردم با سلیقه باشید . و فکر نمی کردم آدم مومن و با ایمانی باشید . جدی میگم ...
امیدوارم که توش آدمای خوبی رفت و آمد کنند و نظرات سازنده ای بدن . بازم میام . شما هم بیا همسایه ٫
فعلا . موفق باشی !

سلام خانم مهرابی
ممنون که اومدین سر زدین لطف دارید خدا کنه اینجور که شما میگین باشه .
اختیار دارین خوب معلومه آدمهای خوبی مثل شما میان اینجا که لطف آدمهای خوب رو به ما میرسونه .
سربلند باشید

ونوس رستمی 18 شهریور 1390 ساعت 16:15

بازبازبازم سلام...
بازبازبازم میگم دیر رسیدن بهتر...بازبازبازم ممکن بود تصادف...
بازبازبازم و اما شعر:خیلی خوبه....پایان غافلگیرانانه ای داشت...بااجازه تو دفتر شعرهایی از دیگرانم که دوستشون دارم مینویسم...
...
دیگه نبود شعر؟...دینگ دینگ دینگ...متفاوت تر باشیم...
من بازم میام(تازه امروز انرژی ندارم انقدرنوشتم)

انشالله که همیشه شاد باشی از تصادف بدور باشی آبجی من باشی شاعرتر از همیشه باشی

سعید تیموری 18 شهریور 1390 ساعت 17:06

سلام...
بی شعور جان...دیگه واسه من دعوت کپی پیسی نمیذاری ها...بعدشم قرار بود بیای خونه ما...نه تو وبلاگم...
بعدشم...اتفاق خوبی میتونست توی این شعر بیوفته...افتاد..من چند بار خوندمش...شاید برای این چند بار خوندم...که میخوام کمکت کنم..والا من شعر رو یه بار بیشتر نمیخونم...
وصیت کردم درست تره...فعلت رو بکن کردم...
خیال تو زندگی ام را برداشت..دو وجهی خوبی میتونه باشه...اما چون به تیکه اول شعر کم ربط میشه...باید مستقیم اشاره به همون باشه که تو ذهن تو شکل گرفته...پس صحیحش توی این شعر اینه...سهم خیال تو...زندگی م شد...یا یه همچین چیزی که نشون بده که سهم طرف زندگی تو بوده...

چشم داداشم فعلشو درت می کنم ولی تغیرات دیگشو میزارم برای یه کار بلند تو همین موضوع استفاده میکنم مرسی دوستت دارم راستی شما دعوت کن من نامردم نیام

ویدا 18 شهریور 1390 ساعت 21:22 http://www.rozeaftabi.blogfa.com

دلم برای تو همیشه تنگه
همون دلی که فکر میکردی سنگه
بی تو شکستن شده حال و روزم
نمیدونی چقدر دارم میسوزم
گذشتن از چشات دیگه محاله
حیفه نباشیم کی میگه خیاله
وقتی نباشی دنیا بی رنگه و
نمیدونی چقدر دلم تنگه و
خدامیدونه بی تو دلگیر میشم
بمون کنارم اگه نه پیر میشم
چشام بهونتو همش میگیره
تو که نباشی دل من میمیره
عمری جوونیمو به پات دادمو
هرچی که خوبی پای احساسمو
فدای یه دقیقه از خنده هات
تو خوبی اون منم که میشم فدات
................................................ا.م.ض.ا.......و-ی-د-ا.............
-------------------------بییییییییییییییییییییییییب
--------------------------------------------بییییییییییییییییییییییییب
-------------بییییییییییییییییییییییییب
--------------------------------------------------------یوووووووووووووووووووق

سلام
سلام
به روزم
منتظرم
که برسی
به روزم
نه این روز م
به اون روز م

چاوشی 19 شهریور 1390 ساعت 10:23

سلام جیگر
کار خوبی بود
جدی میگم داری خوب میشی
البته اگه سربهسر من نزاری

سلام عزیزم
مرسی ما که هر چه داریم از شما خوبان هستش.
داداش استاد مرحومم که تاج سر ماست تازه روح هم هست من جرات ندارم کای به کارش داشته باشم اومدیم آدم خوبی بود بغل تختم تمرکز کنه بیاد تو خابم سکته می کنم تا سیبیلاش بره کنار خودشو ببینم.

سجده ای 19 شهریور 1390 ساعت 13:18 http://www.sajdei.blogfa.com

سلام
عالی!
علی!
واقعا لذت بردم.

سلام خانم سجده ای.
شما خیلی لطف دارید نسبت به شاگردتون ( منو میگه ها) منم سعی می کنم شاگرد خوبی باشم

آرش پیمان باستانی 20 شهریور 1390 ساعت 19:43 http://WWW.ESMA.BLOGFA.COM

زندگیم را خیال تو برداشت/
---------------------------------------------
خیلی زیبا بود . قربانت . ممنون که خبرم کردی .

سلام به آقای آرش عزیز
دلمون براتون تنگ شده
مرسی که بهم سر زدین جداً خوشحالم کردین .
نطر لطفتونه مرسی

پریسا صدقی 21 شهریور 1390 ساعت 01:15 http://parisa-sedghi.blogfa.com

به نام آنکه رنگ زد بر هرآنچه هست و نیست....
ســـــــــــلام....
مرسی از دعوتتون
من نگاه تیز و ظریفتون رو دوست دارم و واقعآ دارم پیشرفتتون رو حس میکتم
اما نظر من اینه که اون چیزی که توی ذهنتون داریدوُ بیش از حد کوتاه میکنید و این خلاصه شدنِ بیش از حد، چندان خوب نیست و به ظرافت و نگاه زیباتون درباره ی اون موضوع لطمه میزنه...
و یه نکته ی دیگه که من به شخصه توی کاراتون حس کردم اینه که:
شما سوژه و موضوع خوب پیدا میکنید، اما اونقدری که باید به سوژه و موضوع پرداخته بشه، نمیشه....

امیدوارم روز به روز شاهد پیشرفتتون باشیــــــــــــــــــــم
به امید رسیدن به روزای طلایی برای هممون

" موفق و پیروز باشِِِیــــــــــــم "

سلام خانم صدقی دوست خوب
مرسی که اینقدر به من لطف دارید این ناتوانی منه که نمی تونم بلند بنویسم دارم تمرین میکنم طول میکشه یاد بگیرم خوشحالم کردید که بهم سر زدین

چاوشی 22 شهریور 1390 ساعت 15:28

ویدا 24 شهریور 1390 ساعت 22:21 http://www.rozeaftabi.blogfa.com

اگر چه ایینه سهم کوچکی دارد از دلتنگیت

تو برای لحظه هایم باران باش

تا افتابی ترین خورشید زندگی ام را برای تو بتابانم

ای خوب ترین خوبی تورا از لحظه های زندگی ام انتخاب کرده ام

با تو اگر بهانه ایست

من ان بهانه ها را دوست دارم

داداشی بیا به روزم و منتظر

مهسا نادری 29 شهریور 1390 ساعت 00:00 http://www.mah_painter@yahoo.com

سلام به دوست خوبم
ببخشید دیر رسیدم
گرفتارم
حالا برم به نظراتم برسم
وصیت کردم....
من از صد در صد میگم ۹۰ درصد خوب بود
اون ۱۰ درصد باقی مونده هم باید باشه واسه نمکه
جدی طرح های جالبی توی ذهنتون می پرورونید
ووووو
تنها که میشوم ...خوب بود کامل بود ولی خیلی شاعرانه نبود خوب شعر تقصیری نداره کوتاه بود فرصت کافی نداشت .
ووووووووووووووووو
با کفش به دنیا بیا...
آغازش خوب بود
درون مایه کاملا دست پری داشت ولی قبلا هم گفتم
البته به نظر من
اومدن فعل های مکرر
مثل ضربه های مدامیه که وقت سر بلند کردن به خواننده نمیده
یکم باید ورز داده بشه که کامل بشه